« آفتاب وفا »
1/ ای صبح می دانی تو را به کجا می خواهم بفرستم؟ می خواهم تو را به نزد معشوقم که مظهر لطف و وفاداری است بفرستم.
2/ این نامه ی سر به مهر و پنهانی ( راز عشق من ) را به آن یار مهربان برسان و کسی را از این ماجرا آگاه مکن.
3/ تو ( ای صبح ) مظهر صفا و مهر از بارگاه یار هستی تو را به همان جایگاه صفا می فرستم.
4/ باد صبا دروغگو است و تو ( ای صبح ) راستگو هستی به همین خاطر بر خلاف میل باد صبا تو را به نزد معشوق می فرستم.
5/ از ابر سحرگاهی برای قبای زرّینت ، زرهی فراهم کن چرا که تو را همچون پیک بسته قبا ( آماده ) به دیار یار می فرستم.
6/ هوا و هوس، خود را به رشته ی جان گره زده است. ( ای صبح ) تو را نزد گره گشای عشق ( خداوند ) می فرستم.
7/ جانم نمی تواند برای لحظه ای درنگ کند به همین خاطر تو را با این عجله به دیار یار می فرستم.
8/ برای یک یک دردهایی که بر دل خاقانی نشسته است ( نگاه کن ) تو را برای درمان این دردها به دیار یار می فرستم.