آرایههای لفظی
به آن دسته از آرایههای ادبی که از تناسب های آوایی و لفظی میان واژهها پدید میآید میگویند.
به تکرار یک واج صامت یا مصوت در یک بیت یا عبارت گفته میشود به گونهای که طنین آن در گوش بر جای بماند و باعث پیدایش موسیقی آوایی در آن بخش از سخن شود.
· مثال
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار |
دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود |
(واج آرایی با تکرار صامت /س/)
· مثال
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است |
باد خنک از جانب خوارزم وزان است |
(واج آرایی با تکرار صامتهای /خ/ و /ز/)
این دو حرف به زیبایی بیانگر خزان می باشند.
قابل ذکر است که واج تکرار شونده میتواند صامت یا مصوت باشد. برای مثال:
· مثال
خوابِ نوشینِ بامدادِ رحیل |
بازدارد پیاده را ز سبیل |
که همان طور که مشاهده می کنید تکرار مصوت کوتاه «اِ» در این مصراع تکامل بخش موسیقی درونی است.
· مثال
خیال خال تو با خود به خواب خواهم برد |
که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز |
· مثال
قیامت قامت و قامت قیامت |
قیامت می کند این قد و قامت |
· مثال
بر او راست خم کرد و چپ کرد راست |
خروش از خم چرخ چاچی بخواست |
سجع در لغت به معنای آواز کبوتر است. در ادبیات هر گاه واژههای پایانی دو قرینه کلام در واج یا واج های آخر مشترک باشند آرایه سجع پدید میآید و آن دو جمله را مسجع میخوانند. معمولا هر قرینه از یک جمله تشکیل میشود. اما گاهی نیز یک قرینه از دو یا چند جمله کوتاه پدید آمده است. همچنین در اغلب نمونههای نثر مسجع واژههای پایانی دو جمله در بیش از یک حرف مشترکند و در واقع هم قافیه میباشند.
در گلستان سعدی نمونههای فراوانی از ارایه سجع به وضوح دیده میشود.
· مثال
هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون بر میآید مفرح ذات
(سجع در بین حیات و ذات است)
هر گاه اجرای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، هم وزن و در حرف آخر مشترک باشند.
ای منور به تو نجوم جلال |
وی مقرر به تو رسوم کمال |
آرایه جناس را باید به دو نوع اصلی تقسیم کرد
جناس تام
هر گاه واژهای دو بار در یک بیت یا عبارت به کار رود و هر بار معنایی متفاوت از آن برداشت شود.
خرامان بشد سوی آب روان |
چنان چون شده باز یابد روان |
(روان در مصراع نخست به معنی جاری و درمصراع دوم به معنی جان و روح است)
جناس غیر تام(ناقص)
هر گاه دو واژه در یکی از موارد آوایی زیر با هم اختلافی جزیی داشته باشند و در یک بیت یا عبارت به کار روند. که انواع آن جناس ناقص، جناس زاید، جناس مذیّل، جناس مرکّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مکرّر هستند که در مرور زمان به دلیل تقسیم بندی زیاد در حال کنار گذاشته شدن هستند.
اختلاف دو واژه در صداهایی کوتاه
کند (به کسر م ِ، به ضم م ُ)
که به آن جناس ناقص به حرکت یا جناس محرف نیز میگویند فتاده اهلِ مِنی در پی مُنی و آرزو (تفاوت کسره در کلمه? اولی با ضمه در کلمه دومی.)
] جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف
هر گاه دو رکن جناس در یکی از حروف با هم اختلاف داشته باشند به آن جناس اختلافی یا جناس ناقص به حرف میگویند.. کمند/سمند..آزاد/آزار..زحمت/رحمت..
یک واژه،یک حرف، بیش از دیگری دارد.
خاص و خلاص کام کامل
یک واژه از ترکیب دو واژه دیگر به دست میآید.
دل خلوت خاص دلبر آمد |
دلبر ز کرم به دل بر آمد |
دو واژه از نظر آوایی یکسان اما از نظر املایی متفاوت اند
هر گاه دو رکن جناس در تلفظ و خواندن با یکدیگر یکسان باشند اما در نوشتار با هم متفاوت باشند به آن جناس لفظی میگویند.. صبا/سبا..خوان/خان..حیاط/حیات..خیش/خویش...
اختلاف دو واژه در جابه جایی حروف است
بنات، نبات
آرایههای معنوی
به ان دسته از آرایههایی که بر پایه تناسب های معنایی واژهها شکل میگیرند آرایه معنوی گویند
مراعات نظیر
آوردن دو یا چند واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت یا عبارت نیز رابطهای آشنا و خاص میان آنها برقرار باشد
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند |
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری |
(ابر و باد و مه و خورشید و فلک همگی جز عناصر و پدیدههای طبیعت هستند.)
هر گاه دو واژه با معنای متضاد در یک بیت یا عبارت به کار رود آرایه تضاد پدید میآید در نومیدی بسی امید است
متناقضنما ([1]Paradox)
هر گاه دو مفهوم متضاد رابه هم نسبت دهیم یا آن دو را در یک چیز جمع کنیم آرایه متناقضنما شکل میگیردو معمولاً معنایی عمیق و پر مغز در پس آن نهفته است
جامهاش شولای عریانی است
(عریانی به شولا نسبت داده شده اما شولا نوعی جامه است و ضد عریانی)
هر گاه در یک بیت یا عبارت بین دو مورد (مثل «الف» و «ب»)رابطهای برقرار کنیم و مثلاً بگوییم«الف»، «ب» است یا «الف»، «ب» را آورد و آن را در بخش دیگری از همان بیت یا عبارت بین آن در مورد همان رابطه را برقرار کرده اما جای ان دو را با هم عوض کنیم آرایه عکس شکل میگیرد.
بهرام که گور میگرفتی همه عمر |
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت |
هر گاه دو یا چند جزء از کلام بدون توضیحی در پی هم بیایند (لف) و آن گاه توضیحات مربوط به هر یک در پی هم آورده شوند (نشر)آرایه لف و نشر شکل میگیرند.
افروختن و سوختن و جامه دریدن |
پروانه زمن، شمع زمن، گل زمن آموخت |
(پروانه از من سوختن را، شمع از من افروختن را و گل از من جامه دریدن را آموخت.)
تلمیح (اشاره)
هر گاه با شنیدن بیت یه عبارتی به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتیم، بدون آنکه آن موضوع مستقیماً تعریف شده باشد، آن بیت یا عبارت دارای آرایه تلمیح است.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت |
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم |
(اشاره به داستان حضرت آدم و رانده شدن او به خاطر خوردن گندم.)
هر گاه شاعر یا نویسندهای، بخشی از نوشته فردی دیگر را در میان اثر خود جای دهد، آن شعر یا نوشته راتضمین نموده است.
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد |
که رحمت برآن تربت پاک باد |
|
میازار موری که دانه کش است |
که جان داردو جان شیرین خوش است |
این دو بیت بخشی از بوستان سعدی است و سعدی بیتی معروف از فردوسی را در میان شعر خود عیناً نقل کرده است.
هنگامی که شاعر یا نویسنده، صفتی را در فرد یا پدیدهای آنچنان برجسته نشان دهد که در عالم واقع امکان دستیابی به آن صفت در آن حد و اندازه وجود نداشته باشد، آرایه اغراق آفریده میشود. البته این ادعای غیر ممکن باید به گونهای بیان شده باشد که باعث افزایش گیرایی سخن گردد وشعار گونه وغیر واقعی جلوه نکند.
بخواهد هم از تو پدر کین من |
چو بیند که خشت است بالین من |
(اغراق در ممکن نبودن رهایی از انتقام پدر)
هر گاه شاعر و نویسنده برای موضوعی، دلیلی غیر واقعی وتخیلی، اما دلپذیر و قانع کننده ارایه دهد به حسن تعلیل دست مییابد.
تا چشم بشر نبیندت روی |
بنهفته به ابر چهر دلبند |
(شاعر علت ابر پوش بودن قله دماوند را برای ندیدن او بیان کرده است.)
هر گاه شاعر یا نویسنده درسخن خود از «ضرب المثلی» استفاده کند و یا بخشی از سخن او آنقدر معروف باشد که به عنوان ضرب المثل به کار رود، آن بخش از کلام دارای آرایه مثل است.
بی گمان دیوار طبع پست خاکآلود ماست |
گر بود کوتاهتر دیواری از دیوار بود |
هر گاه برای تاًیید یا روشن شدن مطلبی (معمولاً پیچیده) آن را به موضوعی ساده تر تشبیه کنیم یا برای اثبات موضوعی نمونهای بیاوریم آرایه تمثیل را به کار گرفته اییم
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش |
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت |
(حافظ خطاب به زاهدان و واعظان میگوید که من اگر خوب یا بد هستم ربطی به شما ندارد و شما همان بهتر که مراقب اعمال خود باشید، همچنان که هر کسی هنگام درو آنچه را که خود کاشته است برداشت میکند. شاعر برای درستی گفته خود در مصراع نخست، در مصراع دوم موضوعی ساده را که درستی ان بر همه آشکار است به عنوان نمونهای برای ان ذکر میکند.)
هر گاه واژه یا ترکیبی که دارای دو معنی است به گونهای در کلام به کار رود که هر دو معنا از ان قابل برداشت باشد آرایه ایهام شکل میگیرد.گاهی منظور اصلی تنها یکی از ان دو معنا است و گاهی هیچ یک بر دیگری برتری ندارد.
غرق خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد |
گفتم افسانه شیرین و به خوابش کردم |
شیرین: زیبا و دلنشین، معشوقه فرهاد
ای دمت عیسی دم از دوری مزن من غلام آن که دوراندیش نیست(دوراندیش:عاقبت نگر/آنکه به دوری وجدایی بیندیشد.)
ایهام تناسب
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد در این نمونه از واژه هوا تنها یک معنا برداشت میشود که آن هم آرزو است.
در تشبیه دو مورد پر پایه اشتراکی که در صفتی دارند به هم مانند میشوند مورد اصلی را مشبه و موردی که مشبه به ان تشبیه میشود مشبه به می نامند.صفت مشترک میان مشبه و مشبه به دلیل شباهت یا وجه شبه نامیده میشود.یا گاهی از واژههای از قبیل «مثل»،«مانند»...استفاده میشود.که به آنها ادات تشبیه گویند.
1
به کار رفتن واژهای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد.هیچ گاه چنین امری ممکن نیست مگرآنکه میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطهای بر قرار باشد.
آن قدر گرسنه ام که میتوانم تمام ظرف را بخورم. رابطهای میان دو واژهای ظرف و غذا در این عبارت است.
هر گاه واژهای به دلیل شباهتی که با واژه دیگر دارد به جای آن به کار رود استعاره پدید میآید.
بر کشتههای ما جز باران رحمت خود مبار.(کشتهها به کسر«ک»)
در این عبارت رحمت خدا به باران مانند شده است.روشن است که در این عبارت،منظور از کشتهها معنایی لفظی آن نیست بلکه مقصود اعمال بندگان است.
جملات و عباراتی که منظور نویسنده یا گوینده از بیان آنها،چیزی غیر از معنای ظاهری و لفظی آن عبارات یا جملات است.که به آنها کنایه گوییم.
آب از دستهایش نمی چکد.
معنایی لفظی:نمی گذارد قطرهای آب از دستهاییش به روی زمین بچکد. معنایی کنایی:هیچ چیزی از او به دیگران نمیرسد،خیلی خسیس است.
تشخیص(انسان نمایی)
هر گاه با نسبت دادن عمل،حالت یا صفتی انسانی به یک غیر انسان،به آن جلوه انسانی ببخشیم،آدم نمایی شکل میگیرد.
طعنه بر طوفان مزن،ایراد بر دریا مگیر بوسه بگرفتن ز ساحل موج را دیوانه کرد
دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است و طبیعتاً بوسه گرفتن موج،بوسه دادن ساحل را به همراه دارد.پس در مصراع دوم به ساحل و موج حالت و رفتاری انسانی نسبت داده شده است.
هر گاه موضوعی را که مربوط به یکی از حواس است.به چیزی نسبت دهیم که با ان حس قابل احساس نباشد،آرایه حس آمیزی آفریده میشود که در زبان روزمره نیز کم کاربرد نیست.
مزه پیروزی را چشید. در این عبارت «مزه» که مربوط به حس چشایی است به پیروزی نسبت داده شده است.اما پیروزی با حس چشایی قابل احساس نیست.
منابع
· بیان در شعر فارسی، دکتر بهروز ثروتیان
· راهنمای اموزش زبان فارسی، دکتر حسین ذوالفقاری و محمد